این روزها در کسب و کارها از هوش های مختلفی صحبت می شود. بسیاری از کسب و کارها فکر می کنند افرادی مناسب شغل آن ها هستند که IQ بالایی دارند. اما در این مقاله می خواهیم درباره نوع دیگری از هوش، به نام هوش هیجانی در کسب و کارها و مدیریت صحبت کنیم.
هوش هیجانی یا همان هوش احساسی یکی از هوش های انسانی است که می تواند بر روی شغل، موفقیت و رضایت شغلی شما بسیار تاثیرگذار باشد.
شاید کمتر اصطلاحی را بتوان در حوزهی مدیریت و روانشناسی یافت که به اندازهی هوش هیجانی، همزمان از یک سو مفاهیم ارزشمند و عمیق را در خود جای داده و از سوی دیگر، به صورت گسترده در قالب حرفها و توصیهها و ادعاهای غیرعلمی، رواج یافته و تکثیر شده باشد.
بسیاری از افراد همیشه فکر می کنند کسی در کسب و کار موفق است که دانش بسیار بالا و تجربه بسیار بالایی داشته باشد. اما باید بگوییم این عوامل تنها شرط موفق شدن در کسب و کار نیست.
موفقیت کاری تنها به دانش و تجربه کاری بستگی ندارد بلکه نحوه همکاری افراد با دیگر کارمندان و همکاران هم در آن دخیل است. تمام فعالیتهای شما در محل کار مانند روابط معمولی که با دیگران برقرار میکنید یا پروژههایی که با همکاری دپارتمانهای دیگر انجام میدهید به طرق مختلف روی کار و ارتقای شغلیتان تأثیرگذار است.
شاید برای شما این سوال پیش بیاد که هوش هیجانی دانش است یا مهارت؟
هوش هیجانی دانش است یا مهارت؟
به این نکته توجه کنید، هوش هیجانی هنوز تا تبدیل شدن به یک دانش با چارچوب مشخص فاصله دارد.
به عبارت دیگر، آنچه تحت عنوان هوش عاطفی یا هوش هیجانی میخوانیم و میآموزیم و میآموزانیم، عموماً گردآوری شده از حوزههای مختلف روانشناسی و رفتارشناسی است.
همان طور که در مقالات معتبر دیگر خوانده اید هوش هیجانی یا همان هوش احساسی اکتسابی است و با انجام برخی تمرینات شما می توانید هوش هیجانی خود را تقویت کنید.
پس می توان نتیجه گرفت هوش هیجانی، دانش نیست و می توان آن را یک مهارت دانست. مدیران کسب و کارها می توانند هوش هیجانی خود را در سطح بالایی تقویت کنند. اگر شما به عنوان یک مدیر هوش هیجانی بالایی داشته باشید، می توانید بر روی موفقیت مجموعه خود تمرکز بالایی داشته باشید.
چهار ویژگی که هوش هیجانی بالا را در مدیران نشان می دهد
سازگاری و وفق پذیری:
سازش پذیری ویژگی کلیدی مدیرانی است که هوش هیجانی بالایی دارند. مهم نیست سازمان شما در چه شرایطی است، مهم نیست بسیاری از نتایج کسب و کارتان ناامیدکننده است و … شما به عنوان یک مدیر با هوش هیجانی بالا باید بتوانید در موقعیت تازه به سرعت عکس العمل نشان دهید و بهترین تصمیم را بگیرید.
حتی اگر این تغییرات باب میلتان نیست باید بتوانید با همدلی و سیاست به آن پاسخ دهید. بداخلاقی، کینهتوزی، ابراز نارضایتی و شکایت پیدرپی باعث از بین رفتن کارآمدی دیگران شده و روحیه سختکوشی آنها را از بین میبرد. این ویژگیهای ناشایست نشاندهندهی هوش هیجانی پایین است.
مثبت نگری :
شما به عنوان یک مدیر چقدر به کارمندان خود انگیزه می دهید؟ آیا در شرایط استرس زا می توانید به یک جمله و یا یک لطیفه روحیه کارمند خود را تغییر دهید؟
مثبت نگری هم به اندازه سازش پذیری در توانایی های یک رهبر سازمانی مهم است. مدیر موفق کسی است که می تواند با دید خود به اعضای گروه در سختی ها انگیزه بدهد تا در مواقع دشواری کارمندان به دره منفی بافی سقوط نکنند.
مدیرانی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند خوب می دانند با روش های خلاقانه چگونه به کارمندان انگیزه بدهد.
نوآوری و ابتکار
توانایی و تمایل به نوآوری و پیشقدم شدن در امور هم یک نشانهی دیگر از هوش هیجانی است. درواقع انجام حداقل وظایف محوله ممکن است نوعی خودخواهی بهحساب بیاید حتی اگر شما این وظایف را به نحو احسن انجام دهید.
رهبرانی که هوش هیجانی بالایی دارند مایلند همیشه راهی برای بهبود و پیشروی امور پیدا کنند و این امر شامل کمک کردن به همکاران در جهت تشویق آنها به استفاده از این روش هم میشود. مدیران باید نقاط قوت افراد گروهشان را شناسایی کرده و به رشد آنها کمک کنند تا همکاران هم به نقطهای از توانایی و اعتماد برسند که بتوانند چنین کاری انجام دهند. برای مثال مدیران باید گاهی برای انجام اضافهکار و پروژهها داوطلب شوند یا به همکاران زیردستشان در اتمام کارها کمک کنند.
توانایی حل اختلافات
آیا سعی میکنید اختلافاتی را که میان افراد گروهتان پیش میآید مدبرانه و مؤثر حل کنید؟ آیا محترمانه به افراد گروهتان کمک میکنید اختلافنظرها را در مسیری مفید به نتیجه برسانند؟ آیا در جهت حمایت و پشتیبانی از افراد گروهتان مدافع حقوقشان هم میشوید؟
اجازه دهید روشن درباره این موضوع صحبت کنیم. اختلافنظر و مشکل در تمام گروهها پیش میآید. وقتی این موقعیت پیش میآید رهبر باید کمک کند راهحل مناسبی پیدا شود و در روند تصمیمگیری حقوق تمامی افراد گروه را رعایت کند. تمام افراد گروه باید حق اظهارنظر داشته باشند و بدون نگرانی نظرشان را بیان کنند. رهبر باید همهچیز را بشنود، به همه احترام بگذارد و سپس در جهت رفع مشکل قدم بردارد.
رهبرانی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند همیشه به تکتک افراد گروهشان فرصت اظهارنظر میدهند تا مشکلات را پیش از آنکه به نارضایتی از شغل بینجامد، رفع کنند. مدیران با قرار دادن افراد گروه در موقعیت رویارویی و رفع مشکل، توانایی آنها را در تصمیمگیری و حل مشکلات افزایش میدهند. این روند به افراد کمک میکند بتوانند در صورت رویارو شدن با مشکلات در آینده هم آرامش خود را حفظ کرده و تصمیمات مؤثر بگیرند. گاهی بهترین کاری که یک رهبر در جهت رفع مشکل انجام میدهد این است که به افراد اجازه دهد با صحبت کردن درباره آن، بار سنگین مشکل را از سینه خود بردارند و خودشان را خالی کنند.