نظریه کهن الگوها یا آرکتایپها، اولین بار توسط کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوئیسی مطرح گردید. یونگ پس از پرداختن به ناخودآگاه جمعی، نظریه کهن الگو را به منظور روشن کردن اجزای شخصیت ارائه داد. کهن الگو یا آرکتایپ، رفتارهای غریزی انسانها هستند که به صورت مادرزادی و ناخودآگاه تمایل به انجام آنها دارند. درواقع آرکتایپ یا کهن الگو، محتویات ناخودآگاه جمعی در انسانها است که در همه آنها مشابه است. یونگ به رفتارهای تکراری و عمومی افراد در زندگیشان پی برد. او به این نتیجه رسید که برخی رفتارها از فرهنگهای مختلف و افسانههای تاریخی نسل به نسل به ما منتقل شده و از ما به نسلهای بعدی نیز منتقل میشوند.
در ابتدای قرن بیستم کارل گوستاو یونگ تحقیق و مطالعه خودش را در مورد رابطهی بین کهن الگوها و نمادهای اسطورهای با التیام و شفا یافتن انسانها، پیگیری کرد. خانم پیرسون از آزمون مایرز و بریگز (MBTI) الهام گرفت و تصمیم گرفت آزمونی طراحی کند که مردم را در آشنایی با داستانهای ناخودآگاهی که وقایع و تصمیمهای زندگی آنها را شکل میدهند، یاری رساند. در همین حین روانشناسی به نام هیومار در این پروژه به خانم پیرسون پیوست. او هدف رسالهی دکتری خود را طراحی آزمون تعیین کهن الگوی پیرسون – مار قرار داد.
تست قهرمان درون بر اساس سؤالاتی که فرد به آنها پاسح میدهد، میزان شدت ۱۲ انرژی روحی و روانی را در آن فرد موردسنجش قرار میدهد. اعتبار این تست بستگی زیادی به صداقت فرد حین پاسخگویی دارد. اگر فرد صادقانه سؤالات را جواب دهد میتواند به نتیجه تست قهرمان درون خود اعتماد کند. انرژیهای درونی فرد، ناخودآگاه بدون آنکه او متوجه شود، در زندگی و رفتارها و برخوردهای او تأثیر میگذارند. فرد با آگاهی از این انرژیها میتواند از پتانسیل آنها به نحو احسن در وجود خود استفاده کند و به خودشناسی برسد.
تست آرکتایپ برند یا سفر قهرمان درون به منظور کمک به شناخت بهتر خود و دیگران طراحی شده است. هریک از این ۱۲ کهن الگو به نوبه خود ارزشمند هستند و هدیهای برای دنیای ما به ارمغان میآورند. هیچیک از آنها از سایر کهن الگوها بهتر یا بدتر نیست. به همین دلیل درست یا اشتباه بودن پاسخها در این آزمون مطرح نیست و معنایی ندارد.