در دنیای پیچیده امروز، شناخت احساسات خود بیش از همیشه اهمیت دارد. احساسات، همچون زبانی عمیق و پیچیده میتوانند درک ما از خود، دیگران و جهان اطراف را شکل دهند. شناخت احساسات به ما کمک میکنند تا در قدم های بعدی بتوانیم آنها را کنترل کنیم و از طغیان احساسات و ایجاد نابودی در زندگی و روابط خود جلوگیری کنیم. همچنین به ما کمک میکند تا در تعاملات خود پاسخگویی و همدلی بالاتری داشته باشیم. به صاحبان کسبوکارها کمک میکند تا نیازهای مشتری را شناسایی کنند و بر اساس آن برای فروش بیشتر محصول و خدمات خود برنامهریزی کنند. همچنین در ازدواج و داشتن ارتباط عاطفی عمیقتر با شریک زندگیمان مؤثر هستند.
ما با شناخت احساسات است که میفهمیم چرا ما انسانها به شیوهای خاص رفتار میکنیم. در این مقاله در ابتدا با انواع احساسات آشنا میشویم سپس به بررسی چگونگی شناخت احساسات در کودکان میپردازیم و در آخر درمییابیم که چگونه میتوانیم به شناخت احساسات شریک عاطفی خود برسیم و از آن برای بهبود رابطه خود استفاده کنیم.
با هیجانات منفی چیکار کنیم؟ ۹ ترفند کنترل هیجانات منفی در زندگی شخصی و محیط کار
شناخت انواع احساسات از چه راهی ممکن است؟
در منابع روانشناسی اینگونه نوشته شده است که ۴ احساس اصلی عبارتنداز:
- خشم
- ترس
- عشق
- شادی
اما الیزابت کوبلر راس، روانپزشک آمریکایی سوئیسی، معتقد است که عشق و ترس پایه و اساس همهی احساسات آدمی هستند. مردم عشق را با احساسات عمیق و خوشایندی میشناسند. از آن طرف میدانند که ترس با احساس بیزاری همراه است. کسی که از کسی یا چیزی میترسد بر این باور است که آن چیز یا آن کس به او صدمهای وارد خواهد کرد و بعد از آن قرار است احساس درد را تجربه کند. احساساتی که ما در ترس تجربه میکنیم برعکس احساسات ناشی از عشق هستند و واقعیت این است که نمیتوان عشق و ترس را همزمان تجربه کرد.
آگاهی نسبت به مطالعات کوبلر راس به ما کمک میکند تا با تشخیص دو احساس کاملا متضاد بفهمیم که چگونه میتوان احساسات خویش را کنترل کرد به این صورت که وقتی متوجه شدیم در حال تجربهی احساسات مبتنی بر ترس هستیم میتوانیم برای مدیریت آن به سمت احساسات مبتنی بر عشق حرکت کنیم.
شادی، همدلی، اطمینان، افتخار، تعلق، شگفتی و پذیرش احساسات ناشی از عشق هستند.
شادی
افراد در تعریف شادی اغلب از آن با عنوان یک حس سرخوشی در درون خود یاد میکنند. این حس گاهی به قدری قوی است که نمیتوانند از بروز آن جلوگیری کنند و خودش را به شکل خنده یا لبخند نشان میدهد. وقتی چیزی در زندگی شما خوب است شما احساس شادی میکنید. شادی میتواند با رها کردن انتظارات هم به وجود بیاید. همهی آدمها از شادی استقبال میکنند و طالب آن هستند چراکه خوشبختی را در پی دارد. خوشبختی همان شادی و رضایت خاطری است که در زندگی خود احساس میکنیم. در اینجا سؤالی که شاید به ذهنتان خطور کند این است که: «آیا شادی یک احساس مثبت است؟»
در بیشتر مواقع بله. اما نکتهای که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که شادی یک احساس فریبنده است و باید با احتیاط به آن نگاه کرد. گاهی اوقات ما درگیر شادیهای گذرا و کوتاه مدت میشویم و به همانها بسنده میکنیم درحالی که شاید با تحمل احساس ناخوشایند انجام یک وظیفه بتوانیم در بلندمدت احساس رضایت بیشتری را تجربه کنیم.
سوال بعدی که پیش میآید این است که: « آیا شادی همان لذت است؟»
خیر. بین شادی و لذت تفاوت وجود دارد. لذت بهطور ناگهانی به وجود میآید و به سرعت هم ناپدید میشود. مثلا شما با خوردن یک غذای بسیار خوشمزه یا شنیدن یک تعریف و تمجید لذت میبرید و بعد تمام میشود اما شادی باوجود اینکه احساسی دائمی نیست، نسبت به لذت بردن پایدارتر است.
مطلب مرتبط: احساسات در مذاکره چه تأثیری دارند؟
همدلی
همدلی یکی از مؤلفههای هوش هیجانی است. همدلی زمانی وجود دارد که بتوانیم خودمان و تجربیاتمان را در دیگری ببینیم و به راحتی با گذاشتن این عینک، دلسوز دیگری باشیم. از این طریق آسانتر موقعیتها و تجربیات افراد دیگر را شناسایی میکنیم و با آنها ارتباط میگیریم. همدلی با عنوان شفقت، ترحم، همدردی، مهربانی و محبت هم تعریف میگردد.
فرد برای همدلی کردن باید توانایی درک بالایی از احساسات دیگران داشته باشد و بتواند دیدگاه آنها را ببیند، او باید بتواند نیازهای آن فرد را بشناسد و بتواند آگاهی سیاسی داشته باشد به این معنی که حالات عاطفی یک گروه را بفهمد و از آن طریق به روابط آن افراد پی ببرد و همچنین بتواند با داشتن مهارتهایی خاص و تخصصی به دیگران کمک کند.
مطلب مرتبط: ۸ پیشنهاد ویژه برای تقویت همدلی و درک متقابل در روابط عاطفی
اطمینان
فردی که اطمینان دارد هر اتفاقی هم که بخواهد بیفتد آن را میپذیرد و به نتیجه و پایان کار اعتماد دارد. تفکر او این است که درنهایت همه چیز خوب و درست خواهد شد. به نوعی او احساس یقین، اعتمادبهنفس، خویشتنداری، شجاعت درونی و ایمان دارد.
افتخار
این احساس وقتی رخ خواهد داد که باورها، انتخابها و رفتارهای ما باهم وحدت داشته باشند. به نوعی به صورت قابل اعتماد، فداکار، بخشنده و برازنده بودن خود را نمایان میکند.
تعلق
احساس تعلق داشتن زمانی تجربه میشود که فرد بخشی از یک رویداد گروهی یا اجتماعی باشد و مطمئن است که مورد قضاوت قرار نمیگیرد. تعلق داشتن بیانگر احساس حمایت شدن و حمایت کردن، ارتباط گرفتن، قابل اطمینان بودن و تعهد داشتن است.
شگفتی
معمولا آن را زمانی تجربه میکنیم که میخواهیم تصمیمات مثبتی بگیریم، در مورد چیزی کنجکاو هستیم یا به خاطر فرصتهایی که زندگی به ما داده است قدردان هستیم.
پذیرش
آرامبخشترین احساس مثبتی که ناشی از عشق است و میتوانیم آن را تجربه کنیم همین پذیرش است. پذیرش زمانی صورت میگیرد که آرام هستیم و با تصمیمات زندگی خود در صلح قرار داریم. در این حالت ما یک آرامش خاصی را در رابطه با خود و محیط اطرافمان داریم و احساس راحتی، عدم قصاوت، رضایت و همکاری داریم.
اندوه، بیانگیزگی، عدم قطعیت، شرم، رها شدن، وحشت و خشم از ترس ناشی میشوند.
اندوه
در حالتی که اندوهگین هستیم و غم را تجربه میکنیم فکر میکنیم که در حق ما اجحاف شده است و چیزهای اشتباه و ناعادلانهای برایمان رخ داده است. اوضاع آنطور که ما انتظار داشتهایم و برایش برنامهریزی کردهایم پیش نرفته است و ما هم حاضر به پذیرش نتیجه نیستیم بلکه با آن مبارزه میکنیم. غم و اندوه میتواند سالم یا ناسالم باشد. زمانی که این حس پس از درمان رفع و ناپدید میشود نشاندهندهی این است که اندوه سالمی بوده است اما اگر مزمن شود منجربه افسردگی میشود که در آن فرد مدام غمگین است و علاقهاش را به فعالیتهایی که قبلا برای او لذتبخش بودند از دست داده است. افسردگی با گریه کردن، انزوای اجتماعی و کم انرژی بودن همراه است.
بیانگیزگی
انسان در بیانگیزگی دچار نفرت، بیتفاوتی، تحقیر، انزجار، خصومت و رنجش میشود. در این حالت ارتباط فرد با دنیای اطرافش قطع شده است و احساس همدلی و نگرانی برای خود و اطرافیانش ندارد.
عدم قطعیت
این حس به خاطر وجود ناشناختههاست. ما انسانها زمانی که حس میکنیم بر اوضاع کنترلی نداریم دچار عدم قطعیت میشویم. در این حالت ممکن است ما دلهره، ناراحتی، استرس و اضطراب را تجربه کنیم.
شرم
وقتی احساس ناامنی خاصی نسبت به تصمیمات گذشتهی خود داریم و در آنها تردید میکنیم یا از باورهای فعلی و آیندهای که انتظارمان را میکشد میترسیم دچار احساس شرم میشویم. شرم در زمان احساس خجالت، احساس گناه، حسادت و تحقیر خودش را نشان میدهد.
رها شدن
ما از اینکه مورد قبول واقع نشویم یا قضاوت و نادیده گرفته شویم میترسیم و احساس رها شدگی میکنیم. در این حالت دچار احساس تنهایی و بیگانگی میشویم.
وحشت
وقتی میدانیم که عذاب قریبالوقوعی انتظارمان را میکشد وحشت میکنیم. احساساتی مانند شوک، درماندگی، هشدار و ناباوری از احساسات نشاندهندهی وحشتزدگی هستند.
خشم
خشم مانند عدم اطمینان میتواند ناشی از ناشناختهها باشد. البته این یکی از چیزهایی است که ریشهی خشم است. موقعیتهایی مانند اینکه نادیده گرفته شویم یا مورد ظلم و توهین قرار بگیریم احساس خشم را در ما تولید میکنند. ابراز خشم شامل احساس خشم، سرخوردگی، رنجش، ناتوانی، تلخی و پرخاشگری است.
هوش هیجانی و مدیریت احساسات
هوش هیجانی و مدیریت احساسات دو عامل اساسی در مسیر موفقیت و رضایت زندگی ما محسوب میشوند. هوش هیجانی به معنای فهم و مدیریت درست احساسات خود و دیگران است که توانایی برقراری روابط سالم، انعطافپذیری در مواجه شدن با چالشها و ایجاد محیط کاری و زندگی شخصی مطلوب را بهدنبال دارد. ازطرفی، مدیریت احساسات به مهارتهایی اشاره دارد که به انسان کمک میکند تا با احساسات خود، ازجمله: عصبانیت، اضطراب، استرس و نگرانیهایش، به بهترین شکل ممکن کنار بیاید و آنها را به نفع خودش مدیریت نماید.
بدین سبب، با داشتن هوش هیجانی و مدیریت احساسات مناسب، افراد میتوانند رفتارهای خود را کنترل کنند. علاوهبر آن میتوانند در مواجهه با چالشهای زندگی بهترین تصمیمها را بگیرند و رضایت و خوشبختی را در زندگی خود بهخوبی تجربه نمایند. همچنین از تواناییهای هوش هیجانی و مدیریت احساسات بهطور گسترده در زمینههای مختلفی مانند رهبری، موفقیت شغلی، روابط اجتماعی و بهرهوری شخصی استفاده میشود و به عنوان یک ابزار قدرتمند برای بهبود کیفیت زندگی مطرح است.
چرا مدیریت احساسات به کمک هوش هیجانی اینقدر مهم است؟
اهمیت هوش هیجانی و مدیریت احساسات در زندگی شخصی و حرفهای بسیار بالاست. برخی از دلایل اهمیت هوش هیجانی و مدیریت احساسات عبارتنداز:
- روابط سالم: افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، معمولاً بهراحتی با دیگران ارتباط برقرار میکنند و روابط مثبت و سالمی را با افراد مختلف دارند.
- موفقیت شغلی: مدیریت احساسات در محیط کار میتواند به بهبود روابط کاری، افزایش تعهد و بهرهوری و مدیریت بهتر استرس کمک نماید که همه اینها عامل موفقیت در حیطه شغلی هستند.
- سلامت روانی و فیزیکی: هوش هیجانی و مدیریت احساسات به افراد کمک میکند تا با استرس و فشار زندگی بهتر کنار بیایند و از بروز اختلالات روانی و فیزیکی جلوگیری نمایند.
- حل بهتر مسائل: افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، معمولاً در مواقع دشوار و مسائل پیچیده بهترین تصمیمات را میگیرند و به آسانی مسائل را حل میکنند.
- رشد شخصی: توانایی درک و مدیریت احساسات، افراد را قادر میسازد تا به شکل مداوم به رشد شخصی خود بپردازند و بهترین نسخه خود را بهوجود بیاورند.
اوضاع هوش هیجانی شما چطور است؟
ورود به تست هوش هیجانی بار-آن
شناخت احساسات در کودکان
حتما این را زیاد شنیدید که برای داشتن روانی سالم لازم داریم تا در موقعیتهای مختلف زندگی احساساتمان را همانگونه که هستند تجربه کنیم و با آنها مواجه شویم. این را میدانیم اما هنگامی که بحث از تربیت کودکان میشود خیلی از ما عملا به دلیل بیحوصلگی و خستگی و … از آن غفلت میکنیم و به کودک خود اجازه و زمان لازم را نمیدهیم تا احساساتش را بیان کند. ما بزرگترها در فرآیند جامعه پذیری کودک خواسته یا ناخواسته با دادن احساس شرم پس از شنیدن احساسات او باعث سرکوب احساساتش میشویم یا ارزشهایی مثل همیشه قوی ظاهر شدن یا عدم درخواست کمک را به او میآموزیم و این میتواند اثرات جبرانناپذیری را در بزرگسالی بر روی روح و روان کودک بگذارد.
اما چرا باید شناخت احساسات را به کودک آموزش دهیم؟ آیا صرفا ایجاد فضایی برای بیان احساساتش کافی نیست؟
ارتقا هوش هیجانی با کسب مهارتی ۵ مرحلهای رخ میدهد. کودک باید این مهارتها را در خود افزایش دهد.
- شناسایی احساسات: بفهمد که هماکنون چه احساسی دارم؟
- درک احساسات: چرا این احساس را دارم؟
- نامگذاری احساسات: احساساتی که تجربه میکنم چه نامی دارند و چه ظرایف و پیچیدگیهای احساسی را تجربه میکنم؟
- ابراز احساسات: چگونه میتوانم آنها را به دیگران نشان دهم و آنان را از درونیات خود مطلع کنم؟
- تنظیم و تعدیل احساسات: چگونه میتوانم احساساتم را مدیریت کنم و از آنها برای رسیدن به اهدافم استفاده کنم؟
کودکی که این مهارت ۵ مرحلهای را یاد بگیرد به یک سری برتریها و مزایایی دست پیدا میکند. ازجمله:
- با شناخت احساساتش در کودکی روابط پایدارتری را در همان دوران کودکی و سپس بزرگسالی تجربه میکند. او بدون مشاجره و دعوا راه انداختن احساساتش را با هم سنوسالانش درمیان میگذارد و میتواند تعارضها را حلوفصل کند.
- میتواند با جعبه ابزاری غنیتر به مواجههی مشکلات موجود در مدرسه برود. اگر در درسی خوب یا بد است و یا در پیدا کردن دوست مشکل دارد راحتتر با آنها کنار بیاید.
- به خودآگاهی او کمک میکند باعث میشود سریعتر از کودکان دیگر بفهمد در ذهن و بدنش چه چیزی جریان دارد و برای رها شدن از آنها زودتر اقدام کند و درگیر اضطرابی مزمن نشود.
- زندگی خانوادگی بهتری پیدا کند و با والدین و خواهر و برادرهای خود بهتر تعامل داشته باشد.
- رفتارهای ناسالمش را کاهش دهد.
- سلامت جسمانی بالایی داشته باشد و دجار بیماریهای روانتنی، سردرد، زخم معده و… نشود.
مطلب مرتبط: ۱۲ راهکار ساده برای تقویت هوش هیجانی در کودکان
چگونه به کودک برای کنار آمدن با احساساتش کمک کنیم؟
وقتی کودک با ما صحبت میکند بجای توجه ناقص و سرگرم کردن خود به انجام کارها، با توجهی کامل به حرفهای او گوش کنیم. بجای پرسشهای متعدد از کودک یا نصیحت کردن او با یک کلمه حرف کودک را تأیید کنیم. مثلا با گفتن کلماتی چون: «اوه، درست، فهمیدم و …». بجای انکار و سرکوب احساسات او برای احساس کودک اسمی پیدا کنیم. در هنگام در دسترس نبودن یا کمبود چیزی بجای توضیح و دلیل آوردن، آرزوهای کودک را از طریق انجام یک کار هیجان انگیز، بازی یا قصه در عالم خیال برآورده کنیم.
شناخت احساسات شریک عاطفی
چرا شنیده نمیشوم؟
چرا مدام بین من و شریک عاطفیام دعوا و بحث و جدل است؟
چرا نمیفهمد که چه احساس و خواستهای دارم؟
این سؤالات برای شما آشنا نیست؟
هر یک از ما منحصربهفرد هستیم و ویژگیهایی داریم که متفاوت از دیگری است. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم زندگی اجتماعی، عشق و بهطور کلی روابط از هر نوعی ما را به این سمتوسو سوق میدهد که خودمان و طرف مقابل خود را بشناسیم تا بتوانیم بهتر با او ارتباط برقرار کنیم. بگذارید یک داستانی را برای شما تعریف کنیم: «مریم و علی زن و مردی در آستانهی میانسالی هستند که بیش از سی سال است که ازدواج کردهاند و دو فرزند جوان دارند. وقتی مریم وارد جلسهی مشاوره شد مدام در حال گریه کردن بود و حالت تدافعی داشت او به حدی از زندگی مشترک خود به ستوه آمده بود که به مشاوره گفت راه رهایی از این وضعیت یا طلاق است و یا خودکشی!
مشاور بعد از آمدن علی به جلسهی مشاوره و دیدن نحوهی تعامل و تصمیمگیری دو طرف فهمید که اولین تفاوت بین علی و مریم در احساسی و تفکری بودن آن دو است. علی معتقد بود که اگر دلیل منطقی برای انجام یک کار وجود دارد باید آن را انجام داد اما مریم بیشتر به ندای قلب خود گوش میداد و احساسات در نحوهی تصمیمگیری او حرف اول را میزد.
مریم در طول زندگی مشترک خود همیشه سعی میکرد تا مادر و همسر خوبی باشد و احساساتش را سرکوب و پنهان کند. همین باعث انباشته شدن احساسات و هیجاناتش میشد و در جایی ناگهان مثل بمب صدا میکرد و منفجر میشد و نتیجهاش چیزی جز سرزنش و حملهی کلامی و فیزیکی به سمت علی نبود. در مقابل علی سعی میکرد با نصیحت و زدن حرفهای منطقی مریم را آرام کند و اگر موفق نمیشد به انتقاد روی میآورد و به سرکوب احساسات او میپرداخت.
اما مقصر چه کسی بود؟ علی یا مریم؟
شناخت احساسات یک فرد کار آسانی نیست که اگر بود این همه کتاب در مورد خودشناسی چاپ نمیشد. شناخت احساسات دیگری از شناخت احساسات خود نیز میتواند سختتر باشد. اما ما برای اینکه به جهان مطلوب هر آدمی ورود پیدا کنیم ابزاری به غیر از گفتوشنود و شناخت شخصیت طرف مقابلمان نداریم. داستانی که در بالا تعریف شد در مورد دو زن و شوهر درونگرا و برونگرا هم صدق میکند. تصور کنید چه بگو و مگوهایی بین آن دو بر سر چگونگی گذراندن تعطیلات آخر هفته رخ میدهد؟!
وقتی ما بتوانیم تیپ شخصیتی شریک عاطفی خود را بشناسیم میفهمیم که زبان عشق او چیست؟ کجا احساس طردشدگی میکند؟ چه چیزی به او الهام میبخشد یا در زمان استرس چطور میتوانیم به او کمک کنیم.
اما جدای از شناخت تیپ شخصیتی شریک عاطفی رعایت چه نکاتی به ما برای درک احساسات پارتنرمان کمک میکند؟
در صحبتهای خود دربارهی موضوعات و احساسات خودتان صداقت داشته باشید. از تکنیک C.R.A.P.O برای عمیق شنیدن صحبتهای شریک زندگی خود استفاده کنید. یعنی:
- شفافسازی کنید.
- انعکاس احساسات داشته باشید.
- با زبان بدنی مشارکت کننده و گشوده با او ارتباط برقرار کنید.
- حرفهای او را نقلقول کنید و به زبان خودتان آن را مختصر و مفید بگویید.
- از او سؤالات صریح بپرسید.
- در مقابل تغییر خود و شرایط در رابطهی خود مقاومت نکنید و پذیرای آن باشید.
در پایان میخواهیم به شما یادآوری کنیم که شناخت احساسات خود، گام اول در مدیریت آنها و درنهایت، ایجاد زندگی بهتر و سالمتر است. هرگز از احساسات خود فرار نکنید، بلکه به آنها روی آورید، آنها را بشناسید و با آنها کنار بیایید. احساسات شما بخشی از هویت شما هستند و شما را به عنوان انسان کامل میکنند. پس از این به بعد، با دانشی که اکنون در اختیار دارید، به سمت شناخت بهتر احساسات خود حرکت کنید و زندگی خود را با آگاهی بیشتری از دلخواهها و نیازهای خود زندگی کنید. بهیاد داشته باشید که شما قادر به کنترل احساسات خود هستید و همیشه میتوانید انتخاب کنید که چگونه به آنها واکنش نشان دهید.