ممکن است برای شما نیز پیش آمده باشد که در شرایطی قرار بگیرید که مجبور هستید بین دو فرصت شغلی پیشنهاد شده یکی را انتخاب کنید. فرصتهایی که هرکدام از زوایای متفاوتی میتوانند برای شما ایدهآل باشند و اینجاست که تصمیم گیری نسبت به انتخاب یکی از آنها یک چالش مهم در زندگی شما خواهد بود. انتخاب بین دو فرصت شغلی یکی از پر چالشترین تصمیمات زندگی شما به حساب می آید.
مساله ای که با آن مواجهید این است که باید بتوانید یک تصمیم گیری عقلانی داشته باشید. “کارت امتیازی” میتواند به عنوان یکی از راههای انتخاب عقلانی در این زمان به کمک شما بیاید. در ادامه چند فاکتور مهم که باید قبل از انتخاب به آنها توجه کنید را بررسی میکنیم و پس از آن بخشی از صحبت های خانم آلیسون ریم را در این باره خواهیم داشت.
در انتخاب بین دو فرصت شغلی یادتان باشد، پول مهمترین فاکتور نیست
شاید در نگاه اول چیزی که بسیار مهم به نظر میآید مقایسهی درآمد حاصل از دو شغل پیشرویتان باشد، چرا که راحتترین و سطحیترین مورد نیز هست! اما این را فراموش نکنید که اگر اساس تصمیمگیری شما بر مبنای پول باشد، آن تصمیم اشتباه است. کنار گذاشتن موضوع مالی باعث میشود شما عمیقتر فکر کرده و فاکتورهای بسیار مهم دیگر را نیز در نظر بگیرید.
راشل کیم میگوید: ” به جنبههای مسئولیتی هر دو شغل و اهداف شغلی که از ابتدا به دنبالش بودید، فکر کنید.”
قطعا پول مهم است اما مهم تر از آن سنجیدن تمام جنبههای موقعیت شغلی مورد نظرتان است. سعی کنید هر شغل را به صورت یک پکیج کامل بررسی کرده و تمام جنبههای آن، از زمان تعطیلات گرفته تا مهارتها و تجربههایی که میتوانند به آینده شغلی شما کمک کنند را مورد بررسی قرار دهید.
در انتخاب بین دو فرصت شغلی باید به پتانسیل رشد در آن حرفه توجه کنیم
سعی کنید هر موقعیت شغلی را بر اساس مهارتهایی که میتوانید تمرین کنید و یاد بگیرید، تجاربی که میتوانید کسب کنید و شبکه ارتباطی که میتوانید در آن رشد کنید، ارزیابی نمایید. مسیرهای رشد و پیشرفت را در هر دو موقعیت شغلی پیدا کرده و آنها را با یکدیگر مقایسه کنید. پیشرفت را صرفا از لحاظ درآمدی یا در یک یا دوسال آینده در نظر نگیرید. به پیشرفت و رشد مهارتی، ارتباطی و آموزشی خود را در بلندمدت توجه کنید. این که کدام یک میتواند بیشتر در مسیر خود شما را رشد فکری و ارتباطی و مالی بدهد. تمام این موارد باید فاکتورهایی برای تصمیمگیری شما باشند.
به برنامه خروج خود فکر کنید
چشم انداز دراز مدت شما باید به شما کمک کند تا بهترین تصمیمها را در کوتاه مدت اتخاذ کنید. این روزها اگر فکر کنید که میتوانید تمام عمر کاری خود را در یک شرکت سپری کنید، اشتباه کردهاید و این یک امر غیرواقعی است. از خودتان بپرسید که در پنج یا ده سال دیگر کجا هستید و برای رسیدن به آن به چه چیزهایی نیاز دارید؟ در شبکه ارتباطی خود به چه کس یا کسانی نیاز دارید؟ بنابراین هرکدام از پیشنهادات شغلی را مورد ارزیابی قرار دهید و ببنید هر کدام از آنها چه فرصتهایی را مقابل شما قرار میدهند و چه کسانی را میتوانید برای خودتان نگاه دارید و این که آیا تجربهای که بدست میآورید میتواند در زمان ترک آن سازمان به کارتان بیاید و شما را برای کسب موفقیت آماده کند.
در انتخاب بین دو فرصت شغلی توجه به متناسب بودن شغل با تیپ شخصیتی شما
بین دو فرصت شغلی باید آن کاری را انتخاب کنید که با روحیات و تیپ شخصیتی شما متناسبتر است، یعنی شما باید در ابتدا شخصیت خود را شناخته و متناسب با آن شغل مناسب خود را انتخاب کنید.
تیپ شخصیتی و شغلی شما چیست؟ جهت یافتن تیپ شخصیتی و شغلی خود کلیک کنید.
مدیر شما کیست؟
مدیر شما نقش بسیار مهمی در موفقیت شغلی شما ایفا خواهد کرد. وقتی یک پیشنهاد شغلی را ارزیابی میکنید، از خودتان بپرسید که آیا مدیر جدید شما کسی هست که بتوانید از او کار یاد بگیرید؟ آیا به شما فرصت و اجازه خلاقیت، تصمیم گیری و حل مسائل را، حداقل در محدوده ی کاری خودتان خواهد داد؟ بسیاری از کسانی که شغل خود را ترک میکنند دلیل آن را مدیر خود معرفی میکنند و نه موقعیت شغلی! پس با مرور مصاحبههایی که داشتهاید، از خودتان بپرسید که از کار کردن با کدام مدیر لذت میبرید و این را نیز به عنوان یک امتیاز در نظر بگیرید.
کارت امتیازی
حال به سراغ تجربیات مشاوره ای خانم آلیسون ریم (Allisson Rimm) که از مشاوران و مربیان شناخته شده در حوزه برنامه ریزی شغلی بوده و همچنین کتاب پرفروش “لذت استراتژی: برنامه کسب و کار برای زندگی” را تالیف کرده است میرویم:
ممکن است پیشنهادی جذاب و شگفت انگیز از نقطهای دیگر در جهان گرفته باشید و یا از شغل سابق یا فعلی خود ناراضی بوده و به تغییر آن فکر میکنید اما هنوز قادر به یافتن گزینه ی دلخواهتان نشدهاید. میخواهید تصمیم بزرگی برای انتخاب مسیر شغلی خود بگیرید.
بعضی از افرادی که تحت مربیگری من بودند، دغدغهای مشترک داشتند: اینکه “چگونه تصمیمهایی بزرگی بگیرند که رشدحرفهی آنها همراستا و در مسیر رضایت با سایر حیطههای زندگیشان باشد.”
شاید بتوان گفت در بیشتر موارد تاثیرات انتخاب هایمان را بر اساس معیارهایی عینی مثل چون منصب، درآمد، وظایف، وجهه و فرصتهای توسعه میتوانیم مشاهده کنیم، اما ارزیابی معیارهای “نرم” (سنجه های رفتاری) مقداری سخت تر است. مواردی مثل تناسب فرهنگی، کیفیت معاشرت با همکاران، توانایی تاثیرگذاری در زندگی اجتماعی و شخصی، میتوانند تاثیر عمیقی بر رضایت شغلی افراد داشته باشند.
برای کمک به مشتریان و فراگیرانم در داشتن توجهی ویژه و ملموس هنگام تصمیم گیریهای ذهنی خود، ابزاری تدوین کردم تا به آنها این امکان را بدهد که بتوانند با سنجشی عددی و تصویرسازی از مزایا و معایب موجود در هر انتخاب، با در نظر گرفتن تاثیری که بر ذهن و قلب شان دارد، انتخاب های خود را بررسی کنندو بهترین آن را اتخاذ نمایند.
دینش: رهبری بیمارستان عمومی یا پژوهش در یک کلینیک علمی؟
دینش یک پزشک در بیمارستان است که در شرایطی مشابه گیر کرده است. او بین دو موقعیت شغلی که یکی از آنها ادامه دادن در موقعیت شغل فعلی او در مرکز علمی معتبر پزشکی است که واقعا آن را دوست دارد و موقعیت دیگر رهبری در بیمارستانی عمومی است که در نزدیکی محل کارش قرار دارد.
دینش به مقایسه ی دو موقعیت با هم میپردازد و به مواردی چون درآمد، منابع، پتانسیل رهبری، ارتباط و زمان های تماس امتیاز داده بود. اما نباید این تغییر بزرگ و مسائل احساسیمحور مثل لذت بردن از همنشینی با همکاران، انعطاف در مدیریت حجم کارها و توانایی در اولویت دادن زمان به خانواده را ارزیابی می کرد.
احتمالا بعضی از موضوعات احساسی مانند شناخت خود و خصوصیات درونی، باعث میشد حرفه کلینیکی را به رهبری که مسئولیت مراقبتی و مدیریتی بیشتری دارد، ترجیح دهد. پس ما لیستی از تمام عواملی که او در نظر گرفته بود را آماده کرده و اهمیت نسبی آنها را با مقیاس ۱ تا ۱۵ مشخص کردیم، اینگونه دینش می توانست ارتباط هر عامل را نسبت به دیگری و کل عوامل مشاهده کند. سپس با ضرب ضریب اهمیت هر کدام، مقدار کل هر یک از عوامل را به منظور محاسبه نمره وزن کل برای هر دو موقعیت شغلی به دست آوردیم.
شاهد اتفاق جالبی بودیم. و آن این بود که با وجود اینکه موقعیت فعلی بیمارستان در مجموع امتیاز بیشتری داشت، اما بررسی امتیازها به این روش این امکان را فراهم کرد که جنبه های منفی مربوط به شغل جدید، موقتی به نظر برسند.
نتیجهگیری دینش:
با اینکه دینش با اطمینان به این نتیجه رسید که زندگی اش در کوتاه مدت در شغل فعلی بهتر بوده، و در کوتاه مدت پیش رو هم بهتر خواهد بود اما پتانسیل رشد شغلی او با رسیدن به رهبری در بیمارستان عمومی بسیار بهبود پیدا می کند. عواملی که باعث کاهش کیفیت زندگی در بیمارستان عمومی می شد اغلب مربوط به زمان ذخیره شده، حجم کار و انعطاف برنامه بود! ملاحظاتی که احتمالا تاثیری منفی بر زندگی شخصی او میگذاشتند.
اما او این را نتیجه گیری کرد که ارتقا در موسسه و موقعیت فعلیش احتمال کمتری نسبت به موقعیت عالی پیش رو خواهد داشت.
او با داشتن ابزاری که امکان تصویر سازی اهمیت نسبی هر یک از عوامل را برایش فراهم کرده بود، توانست این ارزیابی کند که به احتمال زیاد رهبری بیمارستان عمومی، پس از یکسال با جذب پزشکان جدید و تقسیم حجم کارها، بسیار مناسب خواهد بود. نتیجه ای که بدون داشتن چارچوب ساختار یافته و صرفا با فکر کردن سطحی و آینده نگری ای کوتاه مدت هرگز به دست نمیآمد.
در مثال بعد به سراغ مارتا یکی دیگر از افرادی که تحت مربیگری من بود میروم.
مارتا : چرا هیچ شغلی رضایت من را جلب نمیکند؟
مارتا (Martha) احساس می کرد در موقعیت فعلی خود که بیشتر در حوزه مدیریت بود، نیازمند تغییر است. او بیشتر موقعیتهای اجرایی سازمانهای دیگر و فرصتهای جذب سرمایه را پیگیری کرده بود، اما در مورد این گزینهها به نتیجهای نرسیده بود.
به او پیشنهاد کردم که جدولی از امتیازهای هرکدام تهیه کند و به مقایسه ی آنها با یکدیگر بپردازد. سپس با توجه به آن تصمیم بگیرد. نتایج، شگفتی هر دوی ما را به دنبال داشت. با توجه به جدول، امتیاز همه ی گزینهها بسیار پایین بود. در این هنگام مارتا انگیزه خود را از دست داد و به این فکر میکرد که احتمالا هیچ کدام از شغل های پیش رو نمیتواند او را راضی کند.
مسیر انتخاب زمانی هموارتر شد که از او پرسیدم “کدام مواردی که دارای امتیاز بیشتری در هر شغل بودند، بیشترین حس رضایت را در او به وجود میآورند؟” و او بالاخره پرده از رویای واقعی خود که دلش می خواسته روزی پرستار شود برداشت.
بهرحال، کمتر این آرزو را با فرد دیگری مطرح کرده بود و دیگران به وی گفته بودند که موفقیت بیشتر او در حوزه اجرایی است. اما پس از انجام این تمرین، علاقه واقعی شغلی او غیر قابل انکار شده بود. قلبش او را با قدرت وا می داشت که وارد پرستاری شود، اما عقل این رای را می داد که رفتن به دانشگاه و کنار گذاشتن پرستیژ شغلی مدیریت، برایش هزینه بر خواهد بود.
نتیجه گیری مارتا:
واقعیت این است که هنگامی که ما پرستاری را به عنوان گزینه روی میز در نظر گرفتیم، توانستیم یک به یک دغدغه هایش را ببینیم. راهی وجود داشت که به تدریج بین خواسته دل و توانایی های ذهنی اش توافقی صورت بگیرد و باهم آنها را داشته باشد. خوشبختانه نقش های رهبری بسیاری در حوزه ی پرستاری وجود داشت که حتی باعث غنی شدن موقعیت های این مسیر شغلی می شد.
اتفاق مثبتی که برای مارتا افتاده این است که با اینکه در حال دنبال کردن هدف بلند مدت خود است، اما از کار داوطلبانه در بخش اورژانس نزدیک به محل کارش لذت می برد و هر روز این را بیشتر حس میکند که بیمارستان محل مناسب فعالیت اوست.
شغل با پرستیژ در حوزه مدیریت و حتی درآمد عالی نتوانستند رضایت مارتا را به اندازه ای که کمک به بیماران لبخند رضایت بر لبان او میاورد، کسب کنند.
سخن آخر
مواردی در انتخاب یک شغل ایدهآل مطرح است که هرگز به چشم نمیآیند و شاید دیدن همین موارد باشد که باعث شود یکی از آن دو شغل ایدهآل پیش رویمان به جایگاه خوب پسرفت کرده و انتخاب دیگری در جایگاه عالی راحت تر شود. بخش های نامشهود شغلی؛ مثل استقلال، روابط با همکاران، پرستیژ و هدف می تواند تاثیرگذارتر از عوامل قابل شمارش و محاسبه؛ مثل درآمد، مزایا و زمان استراحت باشند . جدول امتیاز بندی یا روش کارت امتیازی را فراموش نکنید.