نگاهی به صفحات نخست مجلات مدیریتی بیندازید تا به الگویی برسید که تفاوتهای چندانی با پادشاهان دوران کهن ندارند. چارلز اوریلی و جنیفر چتمن در مقالهای که در ژورنال مدیریتی دانشگاه مدیریت کالیفرنیا منتشر کردهاند، بیان میکنند که مدیران قدرتمند، ظاهر باشکوه، مستحکم، اعتمادبهنفس بیشازحد، ریسکپذیری، اثرگذاری بر دیگران و روحیه جنگاوری دارند که بر اساس تعریف انجمن روانپزشکی آمریکا تمام این ویژگیها را میتوان در افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفتگی هم مشاهده کرد. افرادی که چنین ویژگیهایی دارند، اغلب به بالاترین سطوح رسیده و با کسب بالاترین ردههای مدیریتی سازمانها، جهان من و شما را شکل میدهند.
در موارد متعددی، این نوع از مدیران بهرغم موفقیتهای ابتدایی، درنهایت مرتکب اشتباهاتی شدهاند که هزینههای سنگینی به سازمانهای تحت نظرشان تحمیل کرده و حتی آنها را به مرحله ورشکستگی کشانده است. اما بهراستی مرز بین موفقیت در مدیریت و خودشیفتگی کجاست؟ مدیران خودشیفته چه آسیبهای غیرقابل برگشتی را به سازمانها وارد میکنند؟
مدیران خودشیفته در بهترین شرایط بیتفاوت و خودبین و در بدترین شرایط بهرهکش و سوءاستفادهگر هستند. در ادامه ۱۷نشانه معرفی میشود که به کمک آنها میتوانید تشخیص بدهید آیا مدیر شما هم خودشیفته است؟!
آیا مدیر شما هم خودشیفته است؟
یک مدیر خودشیفته از درون نسبت به خود عدم رضایت و پذیرش دارد. درنتیجه مدام سعی در اثبات کردن برتری خود به دیگران دارد. آنها خود و منافعشان را به هر چیزی برتری میدهند. مدام سعی در تخریب و کوچک نشان دادن کارهای دیگران و نشان دادن برتری و خردمندی خویش به دیگران دارند. فروید میگوید؛ خودشیفتگان ابعاد منفی زیادی دارند، ازجمله اینکه از نظر عاطفی منزوی و بسیار بدگمان و بیاعتماد هستند، شنوندههای خوبی نیستند و فاقد احساس یگانگی و همدلیاند و احساس خطر میتواند باعث خشم آنان شود.
گروه تحقیقات بالینی مایو، اختلال شخصیت خودشیفته را اینگونه تعریف میکند: «یک بیماری ذهنی که در آن افراد به دلیل جایگاه و اهمیتی که دارند، مغرور میشوند و احساس نیاز شدیدی به تحسین شدن دارند. افرادی که دچار اختلال شخصیت خودشیفته هستند، به احساسات اطرافیانشان زیاد توجه نمیکنند؛ آنها باور دارند که از دیگران برترند. اما پشت این ماسک اعتمادبهنفس بیشازحد، یک عزت نفس شکننده و آسیبپذیر نسبت به ملایمترین انتقادات وجود دارد.
خودشیفتگی مدیران چه بلایی سر کسبوکار آنها می آورد؟
مدیران خودشیفته ویژگیهای بارزی دارند که باعث آسیبهای جبران ناپذیری به کسبوکار آنها میشود.
۱ـ عدم پذیرش انتقاد و مخالفت با هرگونه اظهارنظری
مدیران خودشیفته اعتمادبهنفس شکنندهای دارند. درنتیجه بههیچعنوان انتقادپذیر نیستند. پس کارمندان به پیروی کورکورانه از مدیر خودشیفته محکوم میشوند. افراد خودشیفته در هر سطحی از سازمانها که باشند، بهدلیل آنکه نظرات مخالف را برنمیتابند باعث آشوب میشوند. خودشیفتگان بهشدت به انتقاد حساس هستند و از احساسات دوری میکنند. آنان دیوار ضخیمی بین خود و منتقدین میسازند. از نظر شناختی دچار مشکل میشوند و با کوچکترین انتقادی برآشفته شده و منتقدین خود را با حربههای مختلف ازجمله اتهام وابستگی به سازمانهای رقیب و افراد نفوذی از گردونه خارج میکنند.
مطلب مرتبط: چرا مدیران انتقادپذیر نیستند؟
۲ـ مدیران خودشیفته خلاقیت کارمندان را میکشند
همانطور که گفتیم مدیران خودشیفته اجازه انتقاد یا اظهارنظر به دیگران را نمیدهند. درنتیجه خلاقیت کارمندان را از بین خواهند برد و آنها را تبدیل به رباتهایی میکنند که نظری از خود ندارند.
مطلب مرتبط: چرا خلاقیت مهمترین مهارت برای موفقیت کسبوکارهاست؟
۳ـ همیشه قاضی میشوند
مدیران خودشیفته در هرشرایطی قاضی میشوند و قضاوت میکنند و احساسات خود را درگیر میکنند. آنها حس خود را به منطقشان برتری میدهند.
۴ـ خودشیفتگی مدیران توانایی همدلی کردن با کارکنان را از بین میبرد
همدلی بهمعنای پذیرش و درک دیگران برای تحقق بهروزی یک فرد یا گروه است. همدلی باعث میشود رهبر خردمند احساسات و نیازهای دیگران را درک کرده و بین آنها با منافع شخصی خود تعادل ایجاد کند.
مطلب مرتبط: ۸ پیشنهاد ویژه برای تقویت مهارت همدلی و درک متقابل
۵ـ خودخواهی و خودمحوری در مدیران خودشیفته کسبوکارشان را با بنبست مواجه میکند
در مسیر رشد شخصی و ظهور خرد، خودخواهیها کمرنگ میشوند. رهبران سازمانی خردمند، احساس هدفمندی و رضایت خویش را از رشد و توسعه دیگران به دست میآورند. اما مدیران خودشیفته خودخواهتر از آن هستند که امکان پیشرفت را به دیگران بدهند و این عدمپیشرفت میتواند باعث سرخوردگی کارمندان توانمند و به حاشیه رفتن آنها یا ترک کار شود.
۶ـ خیالپردازی در مدیران خودشیفته سیانور حرفهای آنهاست
خودشیفتگان آنقدر جسارت و اعتمادبهنفس دارند که در برابر تغییرات عظیمی که جامعه دچار آن میشود دوام میآورند. خودشیفتگان مفید فقط مخاطره پذیرانی نیستند که میخواهند کاری انجام دهند، بلکه افسونگرانی هستند که میتوانند بهوسیلهی قدرت کلام و بیان خود بر تودهی مردم اثرگذار باشند که این مسئله به شکل مفید آن برمیگردد.
خطرناک آن است که خودشیفتگی میتواند به خودشیفتگی بیثمر تبدیل شود. در نبود عوامل بازدارنده و دانش، خودشیفتگان میتوانند تبدیل به خیالپردازانی رؤیاپرداز شوند. آنها طرحها و برنامههای بزرگی را در سر میپرورانند و خیالاتی در سر دارند که فقط شرایط یا دشمنان میتوانند مانع موفقیت آنها شوند. این تمایل به تکبر و بلندپروازی و شک و بدگمانی پاشنهی آشیل آنهاست. بههمین دلیل حتی خودشیفتگان، در معرض خودبینی، پیشبینیناپذیری و در موارد حادتر بدگمانی قرار میگیرند. بعضاً این تکبر و خودبینی باعث میشود که آنها دچار توهم شوند و احساس کنند اثربخشی برنامههای آنان و روشهای مدیریتیشان همواره در حال افزایش است.
۷ـ تحقیر کارمندان و تواناییهایشان
خودبینی مدیران خودشیفته باعث میشود که مدام دیگران را تحقیر کنند. زیر سؤال بردن توانمندی، استعداد و مهارتهای افراد منجر به این میشود که آنها دیگر هیچ انگیزهای برای پیشرفت و ارتقا خود نداشته باشند.
۸ـ مدیران خودشیفته عاشق چاپلوسی و تملقگویی هستند
خودشیفتگی مدیران باعث میشود همیشه وابسته به پیروان و طرفداران خود و نیازمند تملق و چاپلوسی آنها باشند. آنها باعث گسترش فرهنگ چاپلوسی در سازمانها بهجای شایستهپروری میشوند و هرچه پیش میروند کمتر به نصایح و هشدارها گوش میدهند. آنهنگام که دیگران تردید دارند آنها مطمئن هستند و به جای اینکه سعی کنند افراد مخالف خود را متقاعد کنند، خود را در نادیده گرفتن آنها محق میدانند.
۹ـ بدگمانی شدید مدیران خودشیفته آنها را به انزوا میکشاند
پارانویا (سوءظن) در مدیران خودشیفته بالا میرود و نمیتوانند خارج از حلقهی دوستان و فامیل و بعضاً هممسلکان خود از امورات و کارهای سازمان و شرکت استفاده کنند و این باعث انزوای آنان حتی در حلقهی پیروانشان میگردد.
۱۰ـ توانایی کار تیمی ندارند
اگرچه مدیران خودشیفته اغلب میگویند که طرفدار کارتیمی هستند، اما در عمل یک گروه «بله قربانگو» را ترجیح میدهند.
۱۱ـ توانایی گوش دادن فعال ندارند
مدیران خودشیفته هنگامیکه احساس تهدید میکنند اغلب به هیچ حرفی گوش نمیدهند و برخی اوقات آنقدر تدافعی هستند و تا آنجا پیش میروند که گوش نکردن را یک مزیت برای خود میدانند.
۱۲ـ استثمارگر هستند
میتوانند بهشدت و بیرحمانه استثمارگر باشند؛ بههمین دلیل حتی بهرغم اینکه خودشیفتگان «کیفیت ستارهایی» دارند و همواره سعی میکنند در هر جمع و محفلی همچون ستاره بدرخشند، ولی اغلب دوست داشتنی نیستند و بهراحتی به شخصیت و شأن افراد حمله میکنند و بهطورمتقابل دیگران نیز با نادیده گرفتن آنها احساس ضعف و شکست را بیشازپیش به این افراد القا میکنند.
۱۳ـ مشاورهپذیر نیستند و بهتنهایی تصمیمگیری میکنند
مدیران خودشیفته تکرو هستند. آنها از دیگران مشاوره نمیگیرند و اغلب این کار را نشانه ضعف میدانند. فقدان همدلی و استقلال شدید آنها هم این میل به عدم مشاوره را تشدید میکند.
مطلب مرتبط: ۱۰ نکته ساده و کاربردی برای گرفتن تصمیم هوشمندانه
۱۴ـ اغلب بر نام و مقام خود به شکل افراطی تأکید میکنند
بعضی از مدیران خودشیفته عادت دارند که افتخاراتشان را به رخ بکشند. آنها دوست دارند به افراد دیگر یادآوری کنند که دارای چه قدرتی هستند، به چه دانشگاه باکلاسی رفتهاند، در چه گروههای خاصی عضو هستند، با چه افراد ویژهای رفتوآمد دارند، بر روی چه پروژههای بزرگی کار میکنند و از تحسینهای کوچک و بزرگی که از سوی هرکس دریافت میکنند، لذت میبرند. آنها دائما میخواهند با اغراق خود را مهم جلوه دهند.
۱۵ـ تلاشهای دیگران را به نام خود ثبت میکنند و افتخاراتشان را میدزدند
عدهی مشخصی از مدیران خودشیفته به دزدیدن ایدهها و سختکوشی کارمندانشان مشهور هستند، یا مدعی افتخاری هستند که ربطی به ایشان ندارد یا تمجید و تحسین را از بقیه میدزدند. این یکی از جملاتی است که از سوی یک کارمند در مورد خودشیفتگی مدیرش شنیدم: «من یک ایده به مدیرم پیشنهاد کردم و او فورا ایده را از آنِ خود کرد!»
۱۶ـ اخلاق کاری را زیرپا میگذارند
بعضی از خودشیفتهها باور دارند که برترین و خاص هستند و بنابراین مقررات را زیر پا میگذارند. آنها به میانبر زدن و سوءاستفاده از افراد و کل سیستم علاقه دارند. این کار شامل طیف گستردهای از دستکاری هزینههای تجاری و نوشتن گزارشات بهرهوری دروغین تا جعل پروژههای بازاریابی غیراخلاقی و انجام جرائم اداری میشود. بسیاری از افراد خودشیفته فکر میکنند که بالاتر از قانون هستند و خود را مستثنی از قوانین میدانند.
مطلب مرتبط: ۶ دلیل اهمیت اخلاق کاری در موفقیت سازمان
۱۷ـ مملو از احساسات منفی هستند
بعضی از رئیسهای خودشیفته از بروز احساسات منفیشان لذت میبرند تا توجهها را به خود جلب کنند، احساس قدرت کنند و شما را ناامن و بیتعادل سازند. آنها بهسادگی در مورد هر چیز بیاهمیت واقعی یا خیالی، ناراحت میشوند. آنها حتی شاید اگر با نظراتشان موافق نباشید یا انتظاراتشان را برآورده نکنید، با شما بداخلاقی کنند. افراد خودشیفته اغلب سریع قضاوت، انتقاد و تمسخر میکنند. بعضی از این افراد خودشیفته سوءاستفادهگر هستند. با تحقیر شما، نفس شکنندهشان را تقویت میکنند و احساسی بهتر در مورد خودشان پیدا میکنند.
چه تفاوتی میان مدیران خردمند و مدیران خودشیفته وجود دارد؟
مدیران خودشیفته بیشازحد درگیر نفس خود هستند. آنها بهدنبال اثبات برتری خود به دیگران هستند و منافع جمعی را درنظر نمیگیرند. آنچنان اعتمادبهنفس کاذبی دارند که خود را همهچیزدان و برتر از دیگران میدانند. رهبران سازمانی خودشیفته ممکن است فقط برای موفقیتها و منافع خود و حتی فقط برای احساس عزتنفس بالاتر، تلاش کنند. یکی از نمونههای این وضعیت افزایش شکاف درآمدی بین آنها و کارکنانشان است.
چنین شرایطی مشکلات فراوانی بهدنبال خواهد آورد. به همین دلیل نیاز است که مدیران سازمانی بتوانند دستکم در برخی موارد نفس خود را ساکت کنند. لازم نیست که نفس انسان شکننده، سرکوبشده یا ناراضی باشد. میتوان آن را به خردمندی رساند که علاوهبر منافع خود بهدنبال منافع جمعی و منافع دیگران هم باشد. نفس مدیر سازمانی خردمند میتواند به درجهای از اطمینان خاطر برسد که نیازی به اثبات خود به دیگران نداشته باشد.
مدیران خردمند:
با دیگران و خود احساس همدلی میکنند. مدیران سازمانی خردمند یک داستان واقعی و دور از اوهام برای سازمان خود میسازند که باعث اتحاد و هدفمندی میشود. در طرف دیگر، مدیران سازمانی ناآرام و خودشیفته تلاش میکنند که خود را اثبات کرده و خویشتن را به جهان غالب کنند. مدیران سازمانی خردمند از خودآگاهی بالاتری برخوردار هستند و در مقابل هر انتقادی موضعگیری نمیکنند.
این گروه از مدیران با درک وابستگی متقابل خود به دیگران به همدردی با افراد پرداخته، انعطافپذیری بیشتری نشان داده و در قالب گروههای اجتماعی جایگاه خود را تقویت میکنند. اما مدیران خودشیفته سعی میکنند نقش سلطان را بازی کنند. آنها اگر در ردههای مدیریتی میانی قرار گیرند همه امور را به خود منتهی میکنند تا در صورتی که در سازمان نبودند تمام کارها به مشکل برخورد. حتی با این کار هم عزت نفس شکننده خود را ترمیم میکنند و نقش خود را مهم جلوه میدهند. آنها دوست ندارند همکاران یا کارمندانشان مهارتی فراتر یا برتر از خودشان داشته باشند و مدام با تحقیر کردن کارمندان سعی در ترمیم عزت نفس آسیبدیده خود دارند. باورشان این است که یک سروگردن از دیگران بهتر هستند و نگاهی از بالا به پایین به دیگران دارند.
سخن آخر
خودشیفتگی مدیران عامل اصلی بهرهوری پایین کارمندان میشود. باتوجه به پژوهشهای دانشگاهی و صفحات اقتصادی نشریات، خودشیفتگی یکی از خصلتهایی است که در بین کارآفرینان و صاحبان کسبوکارها رو به فزونی است. البته خودشیفتگی همواره بد نیست: افراد خودپسند رهبران جذابی هستند که توانایی اجرا کردن چشماندازهای راهبردی کلان را دارند. اما افراد خودپسند غالباً اشخاص خودخواهی توصیف میشوند که باور دارند از اطرافیانشان برتر هستند.
درحالیکه کارآفرینان برای رسیدن به موفقیت به اعتمادبهنفس بالا و انگیزه قوی نیاز دارند. رهبران خودشیفته غالباً در دام مشکلات مربوط به جنبههای تاریک خودشیفتگی گرفتار میشوند: این رهبران زیر بار خطراتی غیرضروری میروند، زمانیکه نیاز به تغییر است، سرسختانه به تصورات خود پایبند میمانند و تلاش و فداکاریهای اطرافیان را نادیده میگیرند.
ویروس جدید، فردی را در ووهان چین مبتلا کرد و خیلی سریع اقتصاد تمام جهان ضربه خورد و بیش از یک میلیون نفر جان خود را از دست دادند. ما همواره در جهانی بهم پیوسته زندگی کردهایم. سرنوشت همه ما در گرو یکدیگر است. وابستگی ما حتی به یکدیگر هم محدود نمیشود و به تمام طبیعت گره خورده است. رهبران سازمانی خردمند از این وابستگیهای متقابل آگاه هستند. آنها بهخوبی میدانند که سرنوشتشان در گرو سرنوشت تمام جانداران پیرامونشان است. آنها به ارتباطات خود با دیگران اهمیت میدهند و برای درک دیدگاههای سایرین میکوشند.
براساس مقالهای که هایدی ویمنت و جک بائر در ژورنال اسپرینگر منتشر کردهاند، پیشنهاد ما یک مدل چهار بعدی است که باعث آرام شدن هوای نفس و ظهور خرد میشود. ابعاد این مدل شامل آگاهی، احساس وابستگی متقابل، همدلی و چارچوب ارزشها است. این ابعاد علاوهبر پیشبرد موفقیتآمیز سازمانها به رشد شخصی مدیران آنها هم میانجامند و مدیران خودشیفته را به مدیران خردمند تبدیل میکند.