احتمالا شما دوست عزیزی که در حال خواندن این مطلب هستید کارمند یک شرکت یا سازمان هستید شاید هم بر جایگاه مدیریت نشستهاید. تا حالا فکر کردهاید به چه کسی مدیر خوب میگویند؟ مدیر خوب در تصورات و تخیلات شما چه ویژگیهایی دارد؟ مدیریت واژهای است که قدرت یک فرد را در ادارهی مسائلی که ممکن است برای هر شخصی مقدور نباشد نشان میدهد. جایگاه یک مدیر بهگونهای است که بدون تسلط و آشنایی به وظایف ممکن است نتیجه منفی و غیرقابل جبرانی را داشته باشد. زمانی یک فرد به معنای واقعی مدیر خوب شناخته میشود که بتواند وظایف مدیریتی را با تواناییهای شخصیتی خود درآمیزد و به موفقیت برسد. جالب است بدانید که برخلاف تصورات، شخصی در مقام مدیریتی، نهتنها بهعنوان یک فرد ایده دهنده شناخته میشود بلکه بهعنوان یک فردی که ایده میپذیرد نیز مورد خطاب قرار میگیرد.
مدیریت چیست؟
در یک تعریف کلی میتوان گفت مدیریت یعنی به هدف رساندن سازمان از طریق هدفگذاری، برنامهریزی، هدایت و رهبری افراد و منابع بهگونهای که بر اساس سیاستهای سازمان بوده و ارزشهای موجود در سازمان را ارتقاء دهد.
در اصل میتوان گفت هر فردی در هر مرحلهای از زندگی خود یک مدیر است و باید جهت نیل به اهداف خود از تمام مهارتهای فردی و اجتماعی خود کمک گرفته و بهسوی مقصد هدایت کند. در این زمان است که بهعنوان مدیر خوب میتوان از او قدردانی کرد.
اینکه بتوانیم وظایف مدیران و مهارتهای مورد نیاز یک مدیر را بشناسیم به ما در برداشتن اولین گامهای مدیریتی کمک میکند. کافی است اصول ۵ گانه مدیریتی که در آن اصلیترین وظایف مدیریتی حکم فرماست را بشناسید. خواهید دید که درنهایت علاوه بر اینکه شاهد تحقق اهداف سازمان خواهید بود، بهعنوان یک مدیر خوب و موفق نیز شناخته خواهید شد.
مدیر خوب چه وظایفی دارد؟

برنامهریز بودن یک فرد بهعنوان مدیر، نشانهی این است که فرد اولین گامهای مدیریتی را برداشته است. هیچ کاری بدون برنامهریزی به هدف و نتیجهی مطلوب نمیرسد چه برسد به یک سازمان با اهداف کلان و تعداد زیادی از کارکنان. هر سازمانی بدون برنامهریزی ممکن است بهراحتی از مسیر درست خود خارج شود. پس هر واحد از سازمان چه خرد و چه کلان باید بر اساس برنامهریزی مدیریتی حرکت کند.
مدیر خوب باید در جهت نیل به اهداف خود منابع مالی و انسانی و حتی تجهیزاتی خود را سازماندهی کند. سازماندهی در معنای واقعی شناخت هدف و فعالیت، تفکیک نیروها و منابع انسانی و تعیین وظایف برای هرکدام از این منابع، هماهنگی بین اجزا و ایجاد ارتباطات گسترده در جهت رسیدن به هدف اصلی سازمان است. دراینبین تهیه کردن چارت سازمانی و تخصیص منابع نیز مواردی هستند که بههیچعنوان نباید از آنها غافل شد.
مدیر خوب باید فرآیند استخدام موفق را بهخوبی بشناسد
نیروی انسانی از ارکان اصلی یک سازمان بهحساب میآید. باوجوداینکه هزینه استخدام بالاست، بنابراین باید در انتخاب و گزینش افراد برای وظایف و پستهای سازمان وسواس زیادی به خرج داد. در صورتی پستهای سازمانی بهخوبی اداره میشوند و بدون هیچ مشکلی در جهت اهداف سازمان حرکت میکنند که فرد مناسب برای آن پست سازمانی استخدامشده باشد.
اگر یک مدیر بتواند به بهترین حالت ممکن بر روی نیروی خود تأثیر بگذارد و آنها را در جهت رسیدن سازمان به هدف نهایی هدایت کند در اصل رهبری کرده است. درواقع اینکه یک مدیر بتواند بدون هیچگونه آشوب نیروی کار استخدامشده را در انجام امور یاری دهد، وظیفهی رهبری خود را ایفا کرده است. همچنین یک رهبر باید دارای پشتکار قوی، نگرش مثبت و ابتکار عمل باشد. در این صورت است که میتوان گفت یک مدیر خوب و یک رهبر کار بلد سازمان را اداره میکند.
کنترل امور را به دست بگیرد
اصل کنترل، اصل پایانی و مهم وظیفهی مدیریتی به شمار میآید. زمانی یک مدیر میتواند از برنامهریزیها و مدیریتهای مالی اطمینان حاصل کند و خطاها را یافته و اصلاح نماید که بتواند تمام این موارد را بهدرستی کنترل کند. عدم کنترل امور توسط مدیر از کوچکترین تا بزرگترین مورد، و حتی منابع انسانی میتواند پیامدهای ناگواری برای آیندهی یک سازمان رقم بزند.
اصلا به چه کسی مدیر خوب میگویند؟
یک شخص بهعنوان مدیر علاوه بر شناخت وظایف مدیریتی خود باید دارای خصوصیات مدیریتی نیز باشد. برخی اوقات افراد ناخواسته مرتکب اعمال و رفتاری میشوند که از اشتباه بودن ماهیت آنها مطلع نیستند. همین رفتارها به نقاط ضعف آنها تبدیل میشوند و دیگر چندان شایستگی عنوان مدیر خوب بودن را ندارند. درنتیجه عدم برخورداری از خصوصیات مدیریتی یکی از ضعفهای بزرگ مدیریت نیز بهحساب میآید بنابراین در کنار وظایف مدیریتی، مدیران باید نسبت به نشانههای ضعف در مدیریت و چگونگی تبدیل آنها به نقاط قوت آگاه باشند. در این صورت است که بیهیچ کم و کاستی پیش رفته و به منافع مدیریتی خود خواهند رسید. در ادامه به تعدادی از این خصوصیتهای مدیریتی اشاره خواهیم کرد:
اعمالی را انجام دهد که کارمندان نیز بتوانند از آنها الگوبرداری کنند. نکات و موارد مثبتی که قدم بزرگی در جهت تحقق اهداف سازمانی بهحساب میآیند. مثل: احترام به زیردستان.
اینکه به هر اتفاق مثبتی که فکر کنید، خواهید رسید. یک حقیقت غیرقابلانکار برای همه است. یک مدیر خوب در صورتی میتواند بهسرعت مسیر اهداف را بپیماید که با دید مثبت و نگاهی وسیع به آن بنگرد.
کارکنان مدیر خود را به صداقت میشناسند و در این صورت است که به او اعتماد میکنند. درواقع صداقت و روراست بودن ویژگی جداییناپذیر مدیران خوب قلمداد میشود.
اعتمادبهنفس درونی و اعتمادبهنفس بیرونی دو عامل اصلی و کلیدی برای مدیر خوب بودن است. چراکه سبب میشوند که یک مدیر در برنامهریزیهای ذهنی، جلسات، مذاکرات و سخنرانیهای سازمانی بدرخشد.
زمانی یک شخص، مدیر خوبی شناخته میشود که انگیزهی پیروزی را در ذهن خود ترسیم کند. او منتظر انگیزشهای بیرونی نمیماند. چراکه به این باور رسیده است که موفقیت درگرو خود انگیزشی و اقدام مؤثر است.
طوفانی و پرتلاطم بودن ذهن یک مدیر علاوه بر اینکه او را در راستای منافع سازمان حرکت نمیدهد بلکه سبب عقب رفتن و منحرف شدن نیز میشود. یک مدیر باید قادر باشد که در برابر مشکلات با آرامش برخورد کند. در این صورت است که همهچیز به بهترین نحو اداره خواهد شد.
سخن پایانی
همانطور که گفته شد هیچ شخصی نمیتواند با پیمودن ره یکشبه، مدیر شود. اینکه شخصی بتواند یک مدیر خوب برای یک سازمان باشد. باید علاوه بر اینکه تمام ویژگیها و خصوصیات مربوط به این سمت را بشناسد، با انواع موانع احتمالی، نقاط ضعف، نحوهی مدیریت شرایط بحران و ده ها اصول اولیه مدیریتی نیز آشنایی کافی داشته باشد.